برگردیم
به هزارههای دور
من با پوست خرسی
که زمستانهایمان را خوابیده
برای تو بالاپوشی بدوزم
و تو
با شاخ گوزن پیری
که شکار کردهای
عکسم را
روی دیوارهی غارمان بکش
مرا به هزارههایی ببر
که غروبها
با شکاری تازه به خانه میآمدی
و قلب من
تنها آتشی بود که کشف کرده بودی
رویا شاه حسین زاده