دلم میخواست در عصر دیگری, دوستت میداشتم در عصری مهربانتر و شاعرانهتر عصری که عطر کتاب عطر یاس و عطر آزادی را بیشتر حس میکرد دلم میخواست تو را در عصر شمع دوست میداشتم در عصر هیزم و بادبزنهای اسپانیایی و نامههای نوشته شده با پر و پیراهنهای تافتهی رنگارنگ ؛ نه در عصر دیسکو ماشینهای فراری و شلوارهای جین دلم میخواست تو را در عصر دیگری میدیدم عصری که در آن گنجشکان ، پلیکانها و پریان دریایی حاکم بودند عصری که از آنِ نقاشان بود از آنِ موسیقیدانها عاشقان شاعران کودکان و دیوانگان دلم میخواست تو با من بودی در عصری که بر گل و شعر و بوریا و زن ستم نبود ولی افسوس ما دیر رسیدیم ما گل عشق را جستجو میکنیم در عصری که با عشق بیگانه است