ابتدا
دستان تو بود
سپس دربها تا به آخر
گشوده شدند
سپس صورتت
چشمها و لبهایت
و بعد تمام ِتو
پشت سر هم آمدند
میان من و تو
حصاری از جسارت تنیده شد
تو
شرمساریت را از تنت
بیرون آورده و
به دیوار آویختی
من هم تمام قانونها را
روی میز گذاشتم
آری
همه چیز ابتدا این گونه آغاز شد
جمال ثریا
ترجمه از : سیامک تقی زاده