خاکستری بر خونم
از هر سو
سوزی با زبانم
خودم را بر سالهای سوخته میکشم
بر شروعام از مرگهای بیهنگام در سالهای جوانی
ماندن در تنهایی به جرم تنها ماندن
و پنهان کردن خود چون شب نامهای در سطرها
پشت نامهای دیگری
و سوختن در خاموشی
گر گرفتن و شعلهها را در " پاسها از شب گذشته " ، به خون خود ریختن
بر شروعم از کلمات که در باد رهایم کردند
از آتش و تیمارستان
سالهای برهنه در عکسهای سیاه و سفید .
خودم را بر نامهای دیگرم
بر نوشتن و پشیمانی
گفتن و استغفار .
ای سالهای سرگردان در حفرهی تاریک
ماههای زانو زده
مچالهگیها
ای روزهای نشستن در مغز اندوه
و نوشتن برای آدمها که صدایشان را گم کرده بودند
برای کسی که نبود
گفتن
برای کسی که نمیشنید .
ای ماه متوالی که ماهت را پنهان میکنی
شاعرانی هنوز چشم به روزهایت دوختهاند
روزهای منتهی به بوی کبریت
نیم سوز در جیب ِ چپ پیراهنی بلند
علیرضا عباسی
بخشی از شعری بلند
برچسب : نویسنده : 9meynoushaana بازدید : 21